نتایج جستجو برای عبارت :

نمیدونم کدومشون رو بگم: جالبه، عجیبه، زشته، لازمه ، یا.

در حالیکه همه دنیا ، حتی عقب افتاده ترین ممالک هم نهایت سعی خودشون رو میکنن تا به بهترین شیوه ممکن برای رفع مشکلات احتمالیشون از علم ارتباطات استفاده کنن و نهایت تلاششون رو بکار میبرن تا مبادا در عصر ارتباطات، با غفلتی خواسته یا ناخواسته ازسایرین عقب نمونن، ولی در کشور همیشه سرفراز من برعکس بقیه دنیا عمل میشه ! خلاصه بگم : تا تقی به توقی میخوره ، اولین عکس العمل خسروان مملکتی ( مسئولین گرامی) اینه که اینترنت رو قطع میکنن، راه چاره را ، در قط
از دیشب همش بی اختیار این جمله رو میگم
"داغ رو دلمه.." دارم میسوزم انگار یه تکه ذغال داغ گذاشتن رو جگرم
آه میکشم و نفسم بالا نمیاد
خدایا.. خدایا.. حرفم بزنم میزنی تو دهنم
باشه من بد.. ولی بگو کی خوب بود؟ کدومشون عزیز دردونت بودن؟ کدومشون دل مارو نشکوندن..
خستم از نفس کشیدن 
اینکه ملت هنوز ازین اگهیا میذارن
Pet and gay friendly!!:)
که بگن که هم با سگ و گربه مشکلی نداریم م با آدم هم جنس گرا،
نشون میده که مردم تورنتو و کانادا احتمالا، هنوز دز عقب افتادگی به سر میبرن. این لینکشه.
Gay friendly ad
خیلی زشته نوشن این حرف.
خیلی زشته که تو گی رو بذاری کنار بقیه مواردی که ممکنه ممونع باشن:
no smoking
no pets
no laundry
no gay!
خیلی زشته
انگار من بگم 
no Iranian
no ....
واقعا اینها آدمای بد درونی هستن. شاید هم نادان. نمیدونم.
تا امروز چهار روز میشه که اینترنت قعطه من زیاد وابسته اینترنت نیستم قبل اینا هم ماه های میشد که اینترنت نداشتم ولی واقعا زشته برا کشوری که خودشو قدرت منطقه میدونه و چهار روزه اینترنت جهانی رو قطع کرده خیلی دوست داشتم تو این روزا خبرا رو میخوندم (خبرای واقعی البته)ولی تنها خبری که میتونم بخونم خبر صدا سیما است 
 
قلبم رو میشکونه، به تعدد... بغض تو گلوم میشکنه و چشمام نم میشن. اما زشته، دختر باید بخنده، زشته جلو مردم... بغض رو رسوب میدم تو گلوم و نم چشمام رو پاک میکنم و زورکی... 
دلم میخواد پیرهن چارخونه آجری آستین کوتاه بابا رو بگیرم تو دست و تو بغل این مرد زار بزنم. چه فایده؟ دل پرعاطفه اش رو آتیش میزنم فقط. 
همیشه میگه : 
پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک 
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو / تخم حکمت کم دهش ای پندگو!
قربون درک و فهمت مرد... 
بچه ها
شما به ادمی که
باشخصیت ماننده
جنده باز نیست
باسواده
درسته مغرور و خودخواه و خودبرتربینه و گاهی بی رحم ولی بلاخره ادم باکیفیتیه
 
چطوری میتونین محترمانه بگین که عزیزم
اون کسی که با وزنه گذاشتی توی پروفایلت و لباس ورزشی هم تنت کردی 
خیلی زشته
خیلی immature هست
خیلی صورتت پف داره
چشمات خیلی زشته توش
 
انگار جنده بازی
هیزی
شبیه ادمای کوته فکر و کودن شدی
 
و حال ادم به هم میخوره ازین عکس؟
 
لطفا برش دار؟!
 از یه جایی به بعد، دلم نمیخواست وقتی اولین نشونه های پاییز رو میبینم، دیگه خونه باشم !واقعا واقعا واقعا حالم ازین قضیه بده !کلی کلی راه رفتم امروز و این چند روزولی آخرش رسیدم به یه بی تعلقی و بی حسی عجیبخسته مخیلی خستهبه هزار و یک راه، به صد مدل بیخیالی زدم خودمو، ولی هیچ کدومشون فایده نکردنجو این شهر روی سینه م سنگینی میکنه و همین دلیله واسه کهنگی خستگیم !هیچ تعلقی به اینجا ندارمحتی دلیلی پیدا نمیکنم واسه هم چنان اینجا بودن !چقدر چقدر چقدر
سلاااااااامممممممم
بعد از یه قرن برگشتم با یه چالش هفته بیجار
از همه چی هست
از همه چی قاتیهههه ککککک
فکر کنم تکراری باشه براتون
ولی لفطن شرکت کنینو دلمو شاد کنین
خوب دیگه خیلی حرفیدم
بریم سراغه چالش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1.اسم:
2.سن:
3.قد:(فکنم جدیده:))
.
.
4.غذای مورد علاقه:
5.نوشیدنیه مورد علاقه:
6.درس مورد علاقه:
7.عضو مورد علاقه در صورت:
.
.
8.اکیپت تو اینجا کیان:
9.دوست داری از اعضایه اکیپت کیو از نزدیک ببینی:
10.کدومشون برات عزیز ترن:
11.دوست داشتی اگه پسر بو
امروز برای اولین بار در عمر‌م یادم رفت برم کلاس. وقتی فهمیدم  که یک ساعت و نیم از شروع کلاس گذشته بود. ببین چه خانواده اعجوبه‌ای دارم که تا خودم نگفتم هیچکی حواسش نبود. این برای اولین باره که یادم رفته باید می‌رفتم کلاس. کلاسی که بیشتر از یک سال منظم رفتم.
خیلی جالبه...خیلی،جالبه!
من خیلی سر زدم اونجا
وقتی اوضاع خوب بود 
وقتی اوضاع بد بود 
و وقتی اصن اوضاعی نبود 
جالبه خودم پیدا کرده بودم 
تنها رفتم اولین بار و خو ۹۹ درصد موارد هم تنها بودم 
الا دوبار 
هوا چقدر عجیب شده 
دیلمان برف 
اینجا ۷ درجه 
جالبه 
اردیبهشت عجیبیه!
حتما مادرا جاشون جای خوبیه حتی وقتی نیستن 
امیدوارم باعث لبخند باشه برات زندگی دختر کوچولوت.
خیلی جالبه دقیقا وقتی کتاب موج ها که داخلش به تله پاتی و پیشبینی و اینجور چیزا اشاره شده بود تموم کردم، توی دنیای سوفی به این قسمت رسیدم که این چیزا رو رد میکنه. یه بار دیگه، کتابا ما رو پیدا میکنن، یه بار دیگه یه کتاب منو پیدا کرد! جالبه که دنیای سوفی رو مدتهاست میخونم و هربار یه جاییش زو میخونم قبلش درباره اش اطلاع کسب کردم. البته نه همیشه ها. دفعه قبلی درباره وایکینگ ها بودش.
یعنی این کتاب صبر میکنه ون اول اطلاعات لازم رو بگیرم بعدش اون قسمت
صبح زنگ زده میگه من نمیتونم بعد از ظهر بیام سر کار... این چه وضعیه ؟؟؟؟شما رفتید سر کار از اینکار و نکنین ... زشتهبنابراین رفتم تو لیستا ببینم کی دیگه به درد میخوره 
یه مورد دیدم  اوکازیون همون زمینه ای که میخوام... قیمتم توافقی :)
+سلام 
-سلام 
+ واس کار زنگ زدم (توضیحات لازمه رو دادم)
- اکی هس 
+ فقط من n تومن می تونم بدم 
- اما من n+1 تومن کار میکنم با این قیمت نمی تونم بیام 
+ اکی مشکلی نیست ... پس چرا رو فرم زدین توافقی!؟! الان مینویسم  n+1 
شما ها فرمم پر
یکی از دوستای صمیمیم رو که به زور بهم چسبید و دوستیمون ادامه پیدا کرد رو امروز حس کردم چقد لازمش داشتم. چقد دوست خوب داشتن لازمه و چقد خوب و لذت بخشه.
همیشه با خودم میگفتم این بدیاش از خوبیاش بیشتره و چرا من با این همچنان دوست موندم.
اما هر بار که میگذره و میبینمش حس میکنم لازمه باید باشه.
و چرا من تعداد دوستام کمه!!!!
حرف زیاد هست و گله ها و دردها و اشک ها و سوزِ دل ها و آه که در سینه نهفته اما بی هیچ کدومشون و بی هیچ مقدمه ای میدونم هرچند که رهگذری هستی و شاید به تصادف پنجره ی کلبه ی مجازآبادی من به روت باز شده اما تمنا دارم برای خوب شدن حال یک مادر دعا کن.+مادر تکه سهم زمینی فرزند آدم است از خدا.
حکایت این روزامون خیلی جالبه...
یه ویروس کوچیک شد معلم مون، خیلی چیزا رو بهمون یادآوری کرد،یادمون اومد که ...نظافت چقدر مهمهتدبیر چقدر لازمهسلامتی چقدر با ارزشهاطرافیانمون چقدر برامون عزیزندر کنار عزیزانمون بودن، چقدر لذت بخشهتک تک ثانیه های عمرمون چقدر ارزش دارنانسان چقدر ناتوانهمرگ چقدر میتونه نزدیک باشهاین ویروس یادمون انداخت که سلامتی، امنیت و آرامش چه نعمت های بزرگی بودن و حواسمون بهشون نبودو مهمترین چیزی که یادمون انداخت، آره مهم
شلغم یکی از مواد غذایی است که خواص زیادی دارد بخصوص کلسیم و در فصل سرما مثل آنتی بیوتیک طبیعی عمل می کنه
معمولا بچه ها خیلی دوستش ندارن ولی من جدیدا یک روش پیدا کردم که بویش را از بین می بره و احتیاج به پختنش هم نیست
شلغم را خوب بشورید و پوست گرفته و حلقه ای خرد کنید و داخل یک کاسه بریزید و رویش آب لیموی تازه بریزید تا شلغم ها به آب لیمو خوب آغشته بشوند. حالا آماده خوردن هستند جالبه هیچ بوی شلغمی را احساس نخواهید کرد
من با پسرم امتحان کردم جالبه
متن ترانه سام به نام دو آتیشه

 
دل منو جدیداًبرده یکی شدیداًچی بگم از نگاهشچشمای اون پدیده اندنگیر ازم نگاتورواله همه چی با تودیگ کسی تو قلبممحاله بگیره جاتومن طرفدار دو آتیشمبیا تو فقط بمون پیشمتو نباشی زشته شوخی شمدیگه چی بگم بفهمی اون که عاشق منمآخه هرجا که میرم از تو فقط حرف میزنمچرا هیچ جوره نمیشه از تو من دل بکنمدیگه بد راه نده اصلا به دلت من پیشتمبدون حسم به تو هیچ جوره اصلا نمیشه کمتا ابد دلم میخواد که ما بمونیم پیش هممن طرفدار دو آ
یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه ...
یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده ...
یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب ...
دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن ...
پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی.  میگیم وای آبروم رفت ...
کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و
 ژینا دوست دختر سابق شادمهر دوباره با شوهر سابقش رجوع کرد و پیجش پر از نمایشیه از خوشبختی و جالبه ک این دقیقا حس میشه ک همش نمایشه .شادمهرم ک رفته سفر ی جایی شبیه بهشته.
اگر بخام سخت نگیرم و اصل قضیه رو کلا زیر سوال نبرم. دو روزه دارم ب ملاکهای ازدواج فکر میکنم. و ب این نتایج رسیدم:  پولدار باشه رقصنده باشه. مهارت سکس داشتع باشه.الکی هم نگید پول خوشبختی نمیاره. چرا اتفاقا برا خوشبختی پول لازمهاون رقصنده بودنم یعنی کارش این باشه شاااااید این مو
یادم می آید ترمک که بودم، وقتهایی که سرکلاس خوابم می آمد و سرم را روی میز می‌گذاشتم، بغل دستی ام سقلمه ای میزد که زشته! نخواب سر کلاس! مجبور میشدم تا آخر کلاس سیخ بنشینم و زجر بی‌خوابی بکشم. 
بعد از 3، 4 سال که آب دیده تر شده ام، فهمیده ام آنچه زشت است، اعتنا به حرف و سلیقه مردم و نداشتن استقلال روحی است. حساب کرده ام هر 5 دقیقه خواب سرکلاس معادل 1 ساعت خواب در خوابگاه است! برای صرفه جویی در وقت و افزایش تایم مفید در خوابگاه، به کار می آید.
مورد داش
یادم می آید ترمک که بودم، وقتهایی که سرکلاس خوابم می آمد و سرم را روی میز می‌گذاشتم، بغل دستی ام سقلمه ای میزد که زشته! نخواب سر کلاس! مجبور میشدم تا آخر کلاس سیخ بنشینم و زجر بی‌خوابی بکشم. 
بعد از 3، 4 سال که آب دیده تر شده ام، فهمیده ام آنچه زشت است، اعتنا به حرف و سلیقه مردم و نداشتن استقلال روحی است. حساب کرده ام هر 5 دقیقه خواب سرکلاس معادل 1 ساعت خواب در خوابگاه است! برای صرفه جویی در وقت و افزایش تایم مفید در خوابگاه، به کار می آید.
مورد داش
زیاد بودن برا عکس گرفتن ولی به هر طریق یه عکس ازشون گرفته ام. من با این ماشین ها که الآن فقط جمعشون میکنم کلی خاطره دارم. کلی باهاشون کنار باغچه بازی کرده ام و کلی هم سرشون با بچه ها تو سر و کله هم زده ایم
همه شون برام عزیزن. نمی تونم بگم کدومشون رو از اون یکی بیشتر دوست دارم. هر کدومشون هم با وجود کوچیکی قابلیت های خودشون رو دارن. مثلا یکی میبینی کامیون حمل گاوه، یکی ویژه حمل باره. بعضیاشون هم فلزی اند. تیکه هاشون از هم جدا میشه و یا توشون چرخ دند
عدم که همیشه مرگ نیست..
میتونه توقف آدم تو زمانی باشه که لازمه بجنگه!
من اسمشو میزارم عدم..
علت توقف هم میتونه نشات گرفته از عشق باشه، تنبلی باشه..
منطق باشه! یا ؟! ...
نمیدونم اما هرآدمی یه جایی میرسه به باتلاق عدم ک لازمه دست و پا بزنه و خلاص کنه خودشو از اون وضعیت..
این وسط به خیلی چیزا! و خیلی کسا چنگ میزنه و هدفش فقط رهایی..
گرچه ب قول ی بزرگ "به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد"
 
پ.ن: این روزا میجنگم با هوس! عقل! زمان! چاره!عشق! و همه چی.. 
الهی بشه همونی
سرگرمی یه آدم بیکاری که روز جمعه اطرافیانش رفتن پی کار و گردش خودشون و اونو تو خونه تنها گذاشتن، می‌تونه این باشه که بره تو دیوار بگرده و بخونه که ملت به چه دلایلی لوازم نوی تازه خریده‌ی خودشونو می‌خوان بفروشن.
جا ندارم
کادویی بوده، دوستش ندارم
اسباب‌کشی دارم
مهاجرت در پیش دارم
جهیزیه‌م بوده، بلااستفاده مونده
...
برام جالبه که برام جالبه.
دختری در مھمانى ب مھمان گفت،،میخوای عروسکامو ببینی؟
مھمان...آره
دختر عروسکاشو آورد و نشون داد،،،مھمان،کدوم دوسدارى؟حتما این باربیھ
دختر...ن این   مھمان،،،این؟زشته که،،،دستوپاندارھ
دختر....آخه اگه دوسشش نداشته باشم کسی دوسش نداره یدفھ دلش میشکنھ
 
 
برام خیلی جالبه این که یک سری از هم خانم‌ها ، نمیتونن یک هفته بدون‌ حضور یک مرد تو زندگیشون بگذرونن و هی از این رابطه وارد یک رابطه‌ی دیگه میشن ، و اگه بین دوتا رابطه چند روزی فردی تو دست و بالشون نباشه دائما ناله میکنن که من همیشه تنها بودم و فلان و بیسار. بعد با همچین شخصیت غیر مستقل و وابسته به جنس مخالف ، دم از حقوق زن و هشت مارس و این جور حرف‌های قشنگ قشنگ میزنن . نمیدونم آیا همه جای دنیا بین حرف و عمل مردم این همه تناقض وجود داره یا فقط
یه جایی میخوندم ینفر میگفت خدا میدونه چی برای بنده اش لازمه همون رو س راهش میذاره.
اگه فقر لازمه اونو در اون موقعیت قرار میده اگه تنهایی برای بنده اش لازمه در موقعیت تنهایی قرارش میده 
فقط باید بگیم حتما لازم بوده که خدا منو تو این وضعیت قرار داده و بتونیم از اون وضعیت درس بگیریم.
شاید لازمه تو این جمع باشم باید یه چیزهایی ازشون یاد بگیرم. جمع تنهایی من که داره به من یاد میده ارتباط با مردم رو به من رشد و بزرگ شدن رو یاد میده .
خوشحالم که اینجا ه
خب؛ عزیزم ،
بعید میدونم تو تن به خوردن اون قرصه که مقدار استروژن و پروژسترون رو بالا می بره و دیواره رحم رو ضخیم میکنه(خیلی زشته که اسمش رو نمیدونم؟ LD?) و درنتیجه پریود شدن رو به تعویق میندازه و ظاهرا عوارض زیادی داره بدی،
درنتیجه این پریود شدن های قبل آزمون هارو به فال نیک بگیر.
سلام دوستان 
میخوام در مورد یه سری مسائل نظر خانم ها رو بدونم؛
اگه مردی تو خونه ظرف بشوره و بعضی اوقات غذا درست کنه، زشته؟؛ من الان حدود هفده سالمه, میخواستم این عادت رو داشته باشم یا نه؟
چون مادرم معمولا خیلی زحمت میکشه برای غذا درست کردن و من خودم گاهی اوقات ظرف میشورم و بعضی اوقات کتلت درست میکنم تو خونه و بقیه غذا ها رو هم دارم یاد میگیرم!
آیا این کار زشته برای یک مرد؟، من منطقم بهم اجازه نمیده که همیشه مادرم این کارها رو انجام بده چون اون
سلام
حتما شما هم توی زندگی تون از یه سری حرف ها و رفتارها رنجیدین که هیچ علت منطقی نداشتن یا تنها دلیل شون این بوده که سنته٬ عادته٬ جلوی مردم زشته٬ مردم چی میگن؟ و ... ،  یه سری افکار متعصبانه یا رفتار اشتباه که معلوم نیست کی و کجا و چطور وارد زندگی مون شده .
ازتون میخوام اگه مثالی از این رفتارها یا طرز فکرها که فقط باعث آزار دادن خودمون و هم نوع مون میشه ٬ به ذهن تون میرسه در میون بذارین تا کم کم یاد بگیریم انجام ندادن شون زشت نیست٬ انجام دادن شو
من از ۷۹ درصد دلسوزی تشکیل شدم ولی نباید سواستفاده کنه. اینکه جوابشو نمیدم نه از سر جلب توجه‌ئه نه مهر طلبی‌. فقط خسته شدم. دیگه نمی‌خوام اهمیت بدم به کسی که حال بدش تو حیطه‌ی وظایف من نیست. اگر بلاک نمی‌کنم یا زنگ نمی‌زنم سر فحش و فضاحت رو بکش بهشون فقط برای اینه که تو عالم در و همسایگی زشته و احترام نون و نمکی که با هم خوردیم رو نگه می‌دارم.
آروم‌ترم و بیشتر میتونم خشمم رو کنترل کنم و اینا علاوه بر تلاش خودم تاثیرات عرفانه.
انقدر بدم میاد به بعضیها که سالگرد ازدواج یا کلا ازدواج و نامزدی و ... شون رو تبریک میگی در جواب میگن : ایشالله روزی خودت :|واقعا با خودشون چی فکر میکنن همچین جوابی میدن؟
شاید اصلا طرف نخواد ازدواج کنه یا هزار تا دلیل دیگه.
نگید آقا نگید...زشته
سلام
دختری ۱۸ ساله هستم. اطرافیانی دارم که درک کافی ندارند، البته بعضی اشون که متاسفانه دیدن شون دست من نیست. جالبه که در سنین مختلف هستند از کوچکتر از خودم مثلا ۱۰ ساله تا ۷۰ ساله .
مثلا یکی از همین ها یه پیرمردی بود که من همیشه بهش احترام میذاشتم، یه بار که توی جمع بودیم بهم گفت چرا انقدر صورتت زشته! در حالی که من زشت نیستم، انصافا زشت نیستم! یکی دیگه از این دوستان دائم جوری که نتونم جواب بدم منو دست میندازه و کلا از بچگی مثل بعضی ها که کتک خور
_تو بگو، دلم به چی خوش باشه؟ به اومدنت، به رفتنت؟ به درس خوندنت؟ به خوابیدنت، به بیدار شدنت؟ "به زندگی کردنت؟" بگو به چی امیدوار باشم؟ کدومشون به درد می‌خورن؟
می‌دونی شنیدنش چه حسی داشت؟ مثل سیلی خوردن. یه سیلی محکم که باعث می‌شه بیفتی رو زمین و گوشت زنگ بزنه. اما نمی‌دونم چرا توی دلم داشتم قهقهه می‌زدم. یه خنده وحشتناک هیستیریک. و همه تلاشمو کردم، هرچی داشتم رو گذاشتم وسط که نگم: "به مردنم. می‌تونی به مردنم امیدوار باشی، حداقل تو اون یه مور
یا نور

خیلی زشته تا میشنون معدل یکی بالا شده (19 یا 20) میگن خب، لابد درسا آسونه. استادا خیلی کمک کردن و ...
مورد داشتیم بهم گفتن :«اینجا که تو میری، همچین فرقی هم با دبیرستان نداره البته. عجیب نیست معدلت بالا میشه.»
 زشته کوچیک دیدن کار کسی که نه حتی درس هاشو دقیق میدونین چیه و نه سختی های رشته شو

یکی بهم میگفت درسای شما که کاری نداره! معلومه معدلت خوب میشه
گفتم چقدر با درسامون آشنایی داری که اینجوری میگی؟
گفت همون عربی و فلان و بهمانه دیگه. اوووه.
دلم رابطه جنسی میخواد!
میدونم زشته این حرفا رو زدن، ولی خب وبلاگمه و دوست دارم توش بنویسم.
واقعااااااااااااااااااا دلم رابطه جنسی میخواد و تمام بدنم و فکرم و همه چیم بهش معطوفه و به شدت درد دارم.
متاسفانه هرگز خودارضایی نکردم و یه بارم در جوانی خواستم انجام بدم و دیدم اصلا خوشم نیومد و به روحیاتم نمیخوره.
جدا دلم رابطه جنسی میخواد.
مینویسم که یادم بمونه ..آره.. تناردیه همیشه تناردیه میمونه..هیچ صلحی بین من و اون هیچ وقت .. برقرار نمیشه..میدونی تازه میفهمم چرا رشت قبول شدم.. و خب عین احمق‌ها دلم برای اینجا تنگ می‌شد! بگذریم.. شنیدی میگن توبه گرگ مرگه ؟ تناردیه حتی توبه هم نکرده هیچ وقت! پس برو تا تهش...دیشب فهمیدم دروغ گفتن بهم باز .. مهم نیست .. برن ی درک.. یادم بمونه همین جا .. اینا آدم بشو نیستن .. هیچ کدومشون... هیچ وقت...
- تا حالا شده بخوای یه چیزی بگی ولی نتونی؟
+ چرا نتونم؟
- مثلا بلد نباشی درست بیانش کنی؟
+ خب برو یاد بگیر
- نه یاد گرفتنی نیست
+ پس چیکار کردنیه؟
- تبیین کردنیه
+ خب برای تبیین یه چیز تخصص لازمه
- دقیقا
+ نداری؟
-نه
+ پس به تو چه؟
- پس به کی چه
+ خب این از مشکل اول غیر از تخصص جو مناسب برای درک هم لازمه
- یعنی چی؟
+ یعنی مخاطب تو باغ باشه
- آها پس بی خی خی
+بای
 
اینجا ما حرف پارو می‌کنیم  یاعلی:
یه آزمایشی کردن دانشمندا که نتیجه اش واقعا جالبه!!
میان جلوی بچه ها شیرینی میذارن، بعد میگن اینا رو نخورید.تو اون اتاق دوربین میذارن و از عکس العمل بچه ها فیلم می گیرن.
ززززززززززل می زنه آب دهن لب و لوچه آوییییییییییزون...خلاصه یه وضیعتیه قیافه ی بچه ها...
بعضیاشون آخر سر دیگه طاقت شون(بخونید قدرت شون) تموم میشهو شیرینی رو میخورن...
اما جالبه،وقتی محققا میان و نتایج و واکنش بچه ها رو بررسی می کنن،می بینن اونایی که کمتر به شیرینی نگاه کردنو کمت
احتمالا از تاثیرات زیاد درس خوندنه این پست ولی یه نکته علمی میگم و فضا رو پوکر ترک میکنم:)اونایی که ورزش حرفه ای میکنن از جمله دوندگان حرفه ای بیشتر در معرض استئوآرتریت زانو و هیپ قرار دارن:)خلاصه بگم که کاش زودتر بقول سیستول مضرات ۷:۳۰مورنیگ و کلاس و خلاصه این چیزارم کشف کنن :) جدا واسه سلامتی ضرر داره شدید:)پ.نون:دوستم کادوی تولد یه قاب بهم از عکسمون ک فقط من توش بد افتادم-_-از این رفقا خلاصه:)
نمیفهمم واقعاااا،طرف فقط ۱ساعت وربع با خونه پدرمادرش فاصله داره بعد چقدرررر گریه و زاری میکنه همش.....اخرهفته ها هم همیشه خونه مادرش ایناست...
خدایاااا پس ما دل نداریم؟؟؟؟؟
بعضی وقتها دلم برای خودم میسووزهاااا میسوزه.....
والا بخدا...
دست تنها....
تو مملکت غریب....
صبح تا شب میدویم که بتونم به درس و کار و زندگیمون برسیم...
شب وقتی سرمون به بالش میرسه،اول میمیریم بعد میخوابیم....
زشته بخدا.....یکم رو ظرفیتمون کار بکنیم....
ده دقیقه ی دیگه اینترنتم غیر فعال میشه منتظر بودم تا حالم خوب شه و بعدش بیام از دانشگاه تهران بنویسم ولی نشد فکر میکردم خیلی انگیزه میگیرم و وقتی برمیگردم بیشتر از قبل درس میخونم اما این روزها نود درصد کلاسارو شرکت نکردم و توخونه ام فقط میخوابم تا حتی انگیزه ندارم تا یه تست بزنم و نمیدونم باید چیکار کنم تا حالم بهتر شه همه راه هارو رفتم و هیچ کدومشون فایده نداشته 
شما راهی ندارین؟ توصیه ای چیزی؟ چون با این وضعیت بی انگیزگی و بی امیدی مفرطی ک
سلام
برای من خیلی جالبه بعضی از دختران نمی خوان جواب نه بشنون! ولی وقتی به یک پسر جواب نه میدن اصلا اون رو نمی فهمن!
این مطلب رو برای اون مطالبی ارسال کردم که دختره عاشق پسره شده بود و نمیدونست چطوری بگه و یا اینکه به پسره گفتن و بعد پشیمون شدن و پسره نه گفت و یا بعدا جوگیر شد و ...
بعد جالبه که دختران میان این جور جاها میگن که دختر نباید به پسر پیشنهاد بده! نه، وای چه کار بدی، چقدر آخه!، دختر غرورش میشکنه دختر فلان و بهمان ولی این طور نیست اصلا . 
ا
پا پیش می‌ذارم برای شناخت آدما و جالب به نظر میان اما هر کدومشون چیزی از خودشون نشون می‌دن که باعث می‌شه بکشم عقب.چیزی که هیچ‌جوره قابل چشم‌پوشی نیست و این غمگینم می‌کنه.و واقعاً کو اون شور و اشتیاق برای شناخت آدما؟ و کو اون تصورات مثبتی که واقعی می‌شد؟هیچ آدمی نیست که بعد حرف زدن باهاش بگم دتس ایت.همینه.نهایتاً این مدلی می‌شم که خب اوکی کیوت و جالب به‌ نظر میاد بذار باشه.کجان آدمای جالبی که بودن باهاشون و حرف زدن باهاشون باعث شفافیت رو
رزاق از رزق به معنی روزی یا جیره ای که شامل هر مخلوقی در آفرینش است.
به رنگ یاه رازق و یا رزاق بودن الهی بودن یعنی به رنگ تمامی اسماء الهی شدن..
رزاق شدن لازمه اش کسب تمام اسامی و بفعلیت رساندن تمام اسامیست تا بتوان طبق ظرفیت های موجود رزاق شد و رزاق بود.
لازمه اش غنی بودن است از خدا
سرشار بودن است از خدا
و خدایی کردن است با خدا
سرشار از علم او باش  تا با آگاهی ببخشی
سرشار از عدل او باش تا ب عدالت ببخشی
 سرشار از بصیرت باش تا با بصیرت ببخشی
سرشا
1_ یکی از دوستای مامانم سه تا دختر داره. هر چهار نفرشون اومدن خونه مون عید دیدنی. اینا جوری هستن که به کسی مهلت حرف زدن نمیدن. یه ریز حرف میزنن. حتی به همدیگه هم اجازه حرف زدن نمیدن و هی میپرن تو حرف همدیگه. وقتی مقابلشون باشی نمیدونی به کدومشون گوش بدی! فکر کنید چند نفر همزمان دارن باهاتون صحبت میکنن! من همیشه تقسیم بندی میکنم که نگاهم رو کدومشون باشه! چند ثانیه که به حرف یکیشون گوش دادم نگاهم رو میچرخونم رو نفر بعدی! همیشه هم نگران اینم که نکنه
ظاهرا در ساری مراسم سوگواری برای کشته شدگان فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی برگزار شده بود و مردم آمده بودند شمع روشن کرده بودند. مامورین هم ریخته بودند تا شمع ها را خاموش کنند.
مامور گفت : برید سر قبرش شمع روشن کنید
زن جواب داد : قبر داره مگه ؟ کدومشون قبر دارن ؟
مامور تشر زد : همه!
حالا که فکر میکنم میبینم بیراه هم نمی گفت. همه قبر دارند اینجا. یکی شرافتش را به خاک سپرده ، دیگری چشمانش را ، یکی گوش هایش ، آن یکی وجدانش ، پیرمردی جوانیش ، جوانی امید
هنوز چشمم گرم نشده بود که مادر صدا می زد: «پاشو دختر. این دفتر دستک رو از اطرافت جمع کن زشته مهمون میاد».
حرکتی کردم و خواب و بیدار به بهانه جمع نکردن جواب دادم: «مامان! کتاب و دفتر و خودکار زشته ولی دوتا کاسه شکسته بخریم بزاریم دکور زشت نیست؟ کلی با کلاسه. عید ملت رفتند مسافرت و مهمونی ما هم نشستیم سر کتاب و دفتر. کجاش زشته؟»
- «پاشو دختر این حرف ها فایده ای نداره. الان بتول خانم میرسه آبروی منظم بودنت میره».
- «کی؟ بتول خانم دیگه کیه؟».
- «بتول
جلو بچه ها همدیگه رو بوس نمیکنن چون زشته 
ولی جلو بچه ها تا بخوای دعوا میکنن
مگه غیر از اینه که بچه ها از بزرگترا یاد میگیرن ؟
خب چرا به جای محبت کردن به همدیگه ، دعوا رو یاد بچه ها میدیم ...؟
+ خیلی از رفتارای ما ادما مثل یه چرخه ست 
اینکه بزرگ میشیم و یه سری کارا رو میکنیم و یه سری رفتار ها رو داریم بازتاب خیلی اتفاقات بچگیمونه خب بیایم یه جا با این اتفاقات خاتمه بدیم ! هوم ؟
+ از خودم شروع کردم ، تو رفتارم با دور و بریام ! تهش اینه که نتیجه نمیگیرم
امروز مثل همیشه رفتم سراغ آینه
تا خودمو ببینم که حالا که میخوام ازخونه برم بیرون سرووضعم مناسبه یانه ؟
که اگه لازمه تغییری توی ظاهرم بدم .
یه لحظه باخودم فکرکردم این آیینه تمام تغییراتی که لازم بوده را کرده تا اینقدر شفاف وزلال بشه که دیگه نیاز به تغییر توخودش نبینه
درعوض حالا دیگه میتونه کمک کنه به کسانی که بهش رجوع میکنن تا حسابی خودشونا توش بررسی کنن وببینن چه تغییراتی لازمه بکنن که وقتی خودشونا تو آیینه میبینن خوششون بیاد واحساس رضایت
زشته که آدم 29 سالش شده باشه و دفعه اولش باشه که میره شمال؟؟اینجا جاده چالوس، سیاه بیشه! الان از فرط مه غلیظ صبحگاهی، چشم چشمو نمیبینه! شماها چطوری زندگی میکنید اینجا؟
نصفه شب مارو از جاده چالوس آوردن، از کل لذت زیباییهای این جاده فقط تهوع پیچ در پیچش نصیب ما شد! مخصوصا که پشت سریمون هی میگه تو رو خدا! چرا اینجوری میره؟؟ و شوهرش مدام تذکر میده که راننده جوری نمیره! جاده این‌جوریه!
به نام خدای مهدی (عج)


یک روز ابراهیم را در بازار ؛ در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم.دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه ؛ کارتن ها را روی زمین گذاشت.وقتی کارش تمام شد ؛ جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم : آقا ابراهیم برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!نگاهی به من کرد و گفت: کار عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدهم برای خودم خوبه، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!! جلوی غرورم رو میگیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نی
تا حالا شده یه اتفاقاتی براتون بیوفته و شما موفق بشید که اژدهای خفته درونتون رو ببینید؟
مثلا یه حسد اون گوشه دلتون زیر فرش باشه
یا مثلا یه کوچولو تکبر 
یا حرص و ولع و...؟
واااای مثل فیلمهای تخیلی و ترسناک مخصوصا بری سینما اونو 3 بعدی ببینی !
وااای اصلا باورت نمیشه خودتی!
بعدش که ناگزیر باورت شد
میری تو سکوت با دنیا 
بعدش خدا اون وسط مسطا یه نور میفرسته 
دوباره دستتو میگیره 
اما حواستو جمع کن 
زشته هعی اژدها راه بدی تو دلت 
بابا مگه طو...ست؟

زیر
 
 
اگر به هر دلیلی تصمیم گرفتید حرفه‌ی عکاسی رو دنبال کنید و از خودتون این سوال رو پرسیدین که چگونه عکاس حرفه ای شویم ؟ لازمه که بدونید چجوری باید به یک فرد حرفه ای در این حرفه تبدیل بشید . درست مثل تمام شغل ها و حرفه های دیگه ، عکاسی حرفه ای هم دارای فنون و تکنیک هایی هست که لازمه یاد بگیریم .
 
اگر دوس دارید تکنیک های عکاسی رو یاد بگیرید روی لینک زیر کلیک کنید :
 
www.instagram.com/korosh.iravanimanesh/
 
کاش یاد میگرفتیم وقتی بچه ای رو بغل میکنیم، لااقل جلوی مادرش نگیم اخییی چقدر سَبُکه :|
یا زل نزنیم تو چشمای مادرش و با یه حالت طلبکارانه بگیم چرا انقدر بچت ضعیفه :|
ضعیف ؟
خودتی !
دیگه نگم اونایی که به شوخی یا جدی میگن بچه ات زشته چه بلایی سر مادرش میارن!
کاش یاد بگیریم اینقدر با زبون مون دل کسی رو نشکونیم..
کاش منم یاد بگیرم اینقدر دخترمو با پسرعمه اش که ازش کوچیکتره ولی تو خیلی مراحل مثل نشستن یا چهاردست و پا رفتن جلوتره، مقایسه نکنم :|
وقتی اون
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست... چقدر قلبا رو تاریکی گرفته...
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطی نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
یک  از مهم ترین لازمه تحقق رویاها و پیوستن به آرزوهایمان این است  که پول در جیبمان داشته باشیم و برای داشتن ثروت بی‌حدوحصر، باید بدانیم که چگونه می‌توانیم راه های مهربان بودن با پول را دریابیم و چطور درآمدمان را خرج کنیم و همچنین مهارت‌های لازم برای انجام شغل را داشته باشیم.
 
در این مقاله نکاتی را مطرح می‌کنیم که نشان می‌دهد چطور با پول مهربان باشیم.لازمه تعبیر رویاها و به حقیقت پیوستن آرزوها این است که پول در جیبمان داشته باشیم و برای
خیلی جالبه
مثلا من داره ازم خون میره و دارم میمیرم
و مینویسم
بعد ملت همه میان میگن حتی وقتی غر میزنی، آخر همه قصه هات به خوبی و خوشی تمام میشه! و انرژی منتقل میکنی به ما و میریم میجنیم برای ادامه زندگی!!
خیلی خوشحالم که همه تان این حس را از من میگیرین.
. راننده ها هم وقتی ساکمو میبینن از مقصد سفرم
می پرسن. برام جالبه که بعضیاشون سوغاتیای شهرمونو میشناسن و حتی این بار
یکی گفت که از یکی از محصولات شهرمون استفاده میکنه. شهر ما شهر کوچیکیه.
نمیدونم چرا این راننده تاکسیا باید بشناسنش. خیلی لنتین!
چندتا ویدئو از نابودی محیط زیست دیدم.. اتش سوزی اخیر استرالیا و قبل از اونم مستندی بود که گویندش خیلی حرص میخورد که نهایتا منابع زمین تا ۱۰۰ سال دیگه میمونه نه بیشتر! و اینکه زمین داره کوچک و کوچکتر میشه و از بین میره و هیچ کسی هم هیچ کاری نمیتونه انجام بده..
اینکه حالا به این موضوع رسیدیم جالبه.. اینکه بابتش حرص میخوریم و استرس داریم و از همدیگه درخواست کمک میکنیم و ... هم جالبه
این چیزیه که خداوند وعده شو داده... یعنی قبلا گفته.. به مرور زمین کوچ
یه جوری هم کلاسی هام دارن با هم couple میشن انگار از قافله ای چیزی جا موندن دیگه حالا هر چی شد تو هوا میگیرن. بعضیاشونااا بعضی دخترامون مخصوصا ! با کسایی جفت میشن که نگم براتون.  بعضیاشون انقدر تعجب آوره برام بعد از دیدنشون با هم فقط دو سه دقیقه همین جور منگ وار به یه نقطه خیره میشم . امروز یکی رو دیدم ... دلم میخواست برم گردن دختره رو بچسبونم به دیوار بگم احمق!  اینو اگه مفت هم بهت میدادنا، ارزش نداشت نگاش کنی 
نمیگم وای وای زشته این کارا چیه... میگم
خیلی جالبه
یکی به تو بدی میکنه
بعد تو اولش ناراحت میشی
بعدش میگی اوکی بی خیال
ولی سر اون ادم همه اون بدیا میاد و بعدش تو میگی وای خدا چرا؟!
یعنی گریزی نیست. سر طرف میاد هر بدی ای به شما کرده.
اینقدر زنده میمونین تا شکستش رو ببینین.
اینکه الان اینطوری میکنن بده، زشته حق داری ناراحت بشی، اما خوب فکر کن، قبلا کم باهات مهربونی نکردن، کم سنگ صبور نبودن کم تلاش نکردن که بهت خوش بگذره، یادت میاد؟ خوب فکر کن قبلا نشده که خودتم اشتباه کنی؟ نشده رفتارت زشت باشه؟
اونا آدمن، اتو هم همینطور 
میبینی همه ممکن الخطاییم به شرط مجازات
از خودت شروع میکنی؟ دوس داری شروع کنی جبران کردن اشتباهات خودت ؟ این به سعادتمندیت نزدیکتر نیست ؟
اینطوری قشنگتر و شایسته تره درسته؟
آفرین که این راهو ا
غلام خیلی پسر گلی هستش و به مدرسه میره و درسشم خوب بود ولی از موقه ای که به سن بلوغ رسیده حس میکنه زشته و تو درسا ضعیف شده فکر میکنه همه چیز توی چهره ی زیباست و اعتماد به نفسش رو از دست داده حس میکنه قشنگ نیست و با خدا و عالم و آدم قهر کرده و عکس های بازیگران مشهور رو میزنه به دیوار خونه وساعت ها بهشون فکر میکنه و فکر میکنه اگه خوشگل بود بازیگر میشد و همه چیزش رو در بازیگر شدن و زیبا بودن میدونه و میگه ای خدا چرا منو زشت آفریدی چرا من نمیتونم بازی
دوست دارم همه چی رو طوری جلوه بدم انگار هیچ‌وقت همچین آدمی اصلا نبوده. اما عکس‌ها رو نگه می‌دارم که اگر روزی بخواد دست از پا خطا کنه بتونم یکم خدمتش برسم.
خیلی جالبه ها، هر کاری دوست داشته کرده با من و زندگیم. آخرش هم دو قورت و نیم باقی، بهم گفت هیچ وقت منو نمی‌بخشه و حرفام لایق خودمه! حالا جالبه من نه خیانت کردم و نه باعث خیانت شدم. من این وسط فقط آسیب دیدم. بعد خانوم تازه باید منو ببخشه. تازه آخرش هم منو به خدا واگذار کرد. واقعا این آدما خدا هم
واقعا حقیقت خیلی وقت ها جلوی چشممونه و متوجهش نمی‌شیم..
من علی رغم اینکه همیشه می‌گفتم قبول شدن تو سمپاد خیلی اتفاق مهم و بزرگی بوده و باعث شده نرم مدرسه ای که می‌دونم اگه می‌رفتم الان آدمی شده بودم که نمی‌خوام به هیچ وجه، گاهی هم به اثرات بدی که روی آدم می‌ذاره فکر میکنم..همه ی برچسب هایی که به آدم میزنن (از جمله نابغه! :)) ) و تاثیری که بر یه بچه میذاره این همه فشار و..
ولی امروز که داشتم فکر می‌کردم به اون موقع ها و ریشه یابی مشکلاتی که الان د
همیشه کسایی که ارتودنسی می کردن رو مسخره می کردم می گفتم 
نگاه کن چقدر زشته دندوناشون شبیه گراز شدن =/ تا اینکه خودم عضوی
از اون گرازا شدم‌. الانم یه ساعتی هست از دندون پزشکی بر می گردم. 
تو این یه سال ارتودنسی خیلی به دندون علاقمند شدم 
دانشگاه مورد علاقمم که شیراز =)
دیگه این یه سال قول دادم تموم بهونه ها رو بذارم کنار که پشیمونی 
نمونه برام.
یک بار برای آخرین بار به خاطر یک راه برای یک هدف 
دندون پزشکی شیرازم آرزوست 
فکر می کنم در حق خودم کوتاهی کردم 
چون بازم دارم دچار افسردگی میشم 
البته بی دلیل نیست شاید چون کارام زیاد شدن و پولام کم ..
پول در آوردن خیلی سخته 
میشه به بنی بگم واریز کنه اما زشته ...
و دلیل دیگه ش دفاع نکردن از حق خودمه 
به خودم قول دادم دفاع کنم ...ولی مث احمقا سکوت کردم.
وقتی دروغ و دورویی و یکیو میبینم همش از خودش تعریف میکنه حالم بهم می خوره و امان از سکوت....
البته تغییر فصل هم بی تاثیر نیست گاها با اومدن بهار دلم میگیره
خلاصه نمی دونم چه مر
رفتم آرایشگاه و گفتم بزن!
آرایشگر هم شماره پونزده رو گذاشت روی ماشین و کل موهامو زد.
گفت سامورایی ها قبل جنگ موهاشونو میزنن، مگه میخوای بری جنگ!؟
از حرفش خنده ام گرفت و یهو که به خودم دیدم اومدم دیدم ده دقیقه است تو فکرم و آرایشگر داره بهم میگه بلندشو دیگه!
اونقدری که تو انتخاب کفش و لباس و چفیه و مدل مو و کوله ی سفر اربعین وفت میذارم، کاش یه ذره تو این سفر عمیق تر می شدم!
اینقدر برای سفر یه هفته ای تدارک می بینیم، کلی قبلش تاریخ پاسپورت رو چک میک
جالبه
ادم اینقدر زنده میمونه تا به فاک رفتن و بدبخت شدن همه کسایی که به نحوی اذیتش کردن،
رو ببینه.
 
کسایی که من الان دلم میسوزه براشون، کسایین که چند سال قبل به هر نحو ممکنی اذیتم میکردنو لذت هم میبردن.
حکمت دنیا.
اخر هفته تون عالی.
دوستون دارم.
تدریس برای دانشجویان ارشد با تدریس برای دانشجویان کارشناسی واقعا متفاوته
اولین تفاوت در تعداد دانشجویان ارشد هست.....
معمولا تعداد دانشجویان ارشد کمتر هست و خب صحیح کردن برگه ها راحت تر..(البته غیر از درسهایی که مشترکا با دانشجویان کارشناسی ارائه میشه)
دومین تفاوت در نمره قبولی هر درس هست.....نمره قبولی 14 هست...بهمین خاطر تلاش دانشجو بیشتر هست...
از همه مهمتر، لذتی هست که در درس دادن مطالب تخصصی تر برای دانشجویان ارشد وجود داره
مطالبی که سطحش با
احساس پوچی عجیبی دارم.
هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بتونم بیخیال یه سری چیزا بشم.
چیزایی که با نبودشون داغون میشدم.
چیزایی که یاداوری شون منو اذیت میکرد اما حالا.
من به راحتی بیخیالشون شدم.
این پوچی رو میفهمی؟ 
مسخرست! با چندین نفر حرف زدم و هیچ‌کدومشون نتونستند قانعم کنند کارم اشتباهه یا بهتره بیخیالش بشم اما الان، فقط چند کلمه‌ی کوتاه اشکم رو در اورد و باعث شد قید همه چی رو بزنم.
واقعا کلمات تاثیرات فوق‌العاده‌ای دارند.
 
 
پ.ن: "امروز متوج
جالبه! یه حسی بهم می گفت امروز قراره بالاخره اینجا پست بذارم! تاریخ آخرین نوشته ام رو نگاه کردم و دیدم که دقیقا 4 ماه گذشته از اون روز. 
یه چیزی بهم بگین لطفا. کتابی، موسیقی ای، فیلم یا سریالی،نقاشی ای هرچیزی که فکر می کنید زیباست برام بفرستید لطفا. نیاز دارم به چیزای تازه:)
سلام
نمیدونم اینو نوشتم یا نه.
یه دیوونه هه رو دیدم چند روز پیش. چهره اش شبیه بی خانمان ها بود و حرفایی که میزد به آدم عادی نمیخورد. بخوام توصیف کنم میتونم بگم که همه چیز رو به هم ربط میداد و خودش رو یکی از آدمای تو انجیل میدونست.
اعتقادات جالبی داشت. میگفت که وقتی اسم یه نفر روتون گذاشته میشه، شما ادامه زندگی اون آدمی هستید که قبلا این اسم رو داشته و مرده. یه جورایی خوشم اومد. یعنی این که این آدما نیستن که زندگی میکنن، اسم های آدم ها هستن که زندگ
امروز که درمورد critical thinking تو سایت philosophy میخوندم ، چندلحظه ذهنم پرت شد سمت مشاوری که پارسال اومد شهرمون و کلی سروصدا به پا کرد و پول خوبی انصافا به جیب زد!!
این آدم بنظرم واقعا باهوش بود! شهرما شهر خیلی بزرگی نیست ولی خب کوچیکم نیست و تقریبا کسی نبود که اسم این آدم رو نشنیده باشه یا لاافل یک بار تو همایش هاش شرکت نکرده باشه! اعتماد به نفس فوق العاده زیاد و ایده های عجیب و بحث برانگیزش ، اینکه باعث شده بود مدرسه ها و بقیه موسسات کنکوری واکنش نشون
خدا می‌گه: ما قرآن را برای «ذکر» آفریدیم...هوم... یعنی چی؟ یعنی خدا نشسته فکر کرده، گفته خب، من یه کتابی می‌خوام بفرستم که موندگار باشه... چی باشه خوبه؟ هوم... ذکر...ذکر یعنی چی؟ احتمالاً بشه معنی کرد به: یاد.خدا دوست داشته به یادش باشیم... یادمون نره که اونم هست...جالبه... انگار با یه داستان عشقی طرفیم... :)
یادداشتای قبلی رو پیشنویس کردم
میخوام از نو شروع کنم
دارم به تغییر سبک فکر میکنم
 
تصمیم دارم ازین به بعد داستانای کوتاه منتشر کنم
احتمالا هم مفیدتره هم اینکه باعث میشه بیشتر فک کنم
***********************************************************
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون از 5نفر مختلفم با یه آی پی نظر دریافت کردم
نمیفهمم چرا این اتفاق افتاده فقط خیلی بهم برخورده...
اول میخواستم کلا وبلاگو حذف کنم
هرسه تاشونو
بعد دیدم درست نیست
هم من مخاطبامو دوس دارم هم اینکه او
خوب برم دیگه این هفته ای کاری توی شرکت چار هم تموم شد خوشبختانه برنامه نویس خانم اکرم قین هم نمیخواد آپدیت بذاره که من بخوام آپدیت کنم سایت هارو برم که باید برم یاناکار جالبه از صبح تا حالا بجز چای چیزی نخورده ام اما بازم گشنم نیست 
الآن که دارید این پست رو میخونید ممکنه بعضیاتون صدای کولر به گوشتون برسه و یا بادش بهتون بخوره.
جالبه بدونید اینجانب این پست رو درحالی مینویسم که یک جفت جوراب کلفت به پا، یک سوییشرت به تن، یک کلاه به سر و دو عدد پتو به رو! دارم.
دقیقا تو یازده خرداد هزار و سیصد و نود و هشت!
+ امروز باز کلاس ent رو نرفتم خیر سرم زبان بخونم برا امتحان میانترم فردا. تا ظهر تو پختن ناهار و کارای خونه به مادر کمک کردم و تا الان خواب بودم. :|زبان غیبت هام تموم شده. هیچی هم نخوندم. هیچی هم بلد نیستم :(من تو زبان هیچ پخی نمیشم :((
 
+ دلم خیلی درد میکنه... راستی سرماخوردگیم خیلی بهتره. اون دو روزی که بستری بودم خوب پذیرایی شدم :))
 
+ دلم برای مزار داداشم تنگ شده :(((
 
+ با خواهری بحثم شد. الکی. سر جمع کردن سفره ! :| برم منت کشی...:|
 
+ تصمیم گرفتم آدمایی که
یه چند روزیه عذاب وجدان گرفتم که چرا انقدر پست های به درد نخور و به اصطلاح زرد تو وبلاگ منتشر میکنم، چرا پست هام جنبۀ آگاهی و اعتقادی و معرفتی نداره!؟ خیلی اذیتم میکنه! از اون طرف جالبه که این پست های زرد هم طرفدار دارن!از این به بعد سعی میکنم حق وبلاگ نویسی رو درست ادا کنم! به نظر شما پست های قبلی رو پاک کنم یا بذارم بمونه!؟
خودکارِ نشون شده‌،نیست.
خودکار نشون شده،شانس من برای ادامه امتحانات و درس خواندن بود.شیشه عمر کهکشانی‌من بود.حالا که گم شده،حس می‌کنم عمر من هم به سر آمده.
مثل همه قصه ها-یا حتی خدا را چه دیدی؟مثل غصه‌ها-که به سر می‌آیند.مثل دنیا.مثل مرگ دنیایمان.آن هم درست وقتی زندگی اطراف،ادامه دارد.
 
 
 
*حالا پست قبل به حاشیه نره.بخونید که جالبه و قابل تامل.#فتأمل
یچیزی که درمورد بلاگستان جالبه اینه که فکر کنم همه ی ما بر اساس نوشته هایی که از ادما میخونیم ازشون یه کاراکتر تو ذهنمون میسازیم و اونها رو اونطوری میشناسیم
کاراکتر من تو ذهن شما چه شکلیه؟ فکر میکنین من تو دنیای واقعی چه جور ادمیم؟ 
 
+همیشه دلم میخواسته بدونم پس لطفا اگه زحمتی نیست اکثرا جواب بدین :)
هدف از ادامه تحصیل توی این روزها همش شده پول، پول، پول ...
حالا با این وضعیت همه دنبال رشته هایی هستن که پول ساز باشه، اما خیلی ها هم عقیده دارن که اصلا برای پولدار شدن چرا ادامه تحصیل؟!!
وقتی میشه با ورود به بازار کار و داشتن آشنا و پارتی پول دراورد آیا باز هم لازمه که وارد دانشگاه بشیم و ادامه تحصیل بدیم؟؟؟
اگر شما هم این طوری فکر می کنید پس لازمه که این اپیزود از رادیو زیست رو گوش کنید.
با ما همراه باشید...
هدف از ادامه تحصیل توی این روزها همش شده پول، پول، پول ...
حالا با این وضعیت همه دنبال رشته هایی هستن که پول ساز باشه، اما خیلی ها هم عقیده دارن که اصلا برای پولدار شدن چرا ادامه تحصیل؟!!
وقتی میشه با ورود به بازار کار و داشتن آشنا و پارتی پول دراورد آیا باز هم لازمه که وارد دانشگاه بشیم و ادامه تحصیل بدیم؟؟؟
اگر شما هم این طوری فکر می کنید پس لازمه که این اپیزود از رادیو زیست رو گوش کنید.
با ما همراه باشید...
بعضی وقتها استرس و فشار کاری آنچنان به آدم حمله می کنه که صدای شکستن استخوانهایت را هم میشنوی. خیلی جالبه که آدم یادش میره که هیچ چیزی ارزش سلامتی را نداره
شرایط وقتی بد میشه انگار آدم هم قاطی می کنه و دیگه نمی تونه عاقلانه فکر بکنه
ادامه مطلب
چند وقت پیش یکی از مخاطب های وبلاگم بهم گفت عجیبه که هنوز تو وبلاگ و همچین فضایی می نویسی. و من فکر کردم واقعا عجیبه. نه تعلق خاطری ندارم نه وقتی می نویسم مخاطبی توی ذهنم هست که انگیزه بده. ولی همچنان ادامه میدم. جالبه. عجیبه. 
برای حل این ارور نیاز به یه اپشن فایل دارین که براتون در لینک زیر قرار دادم  بعد از دانلود  میبینید که چند تا پوشه با لزورشن های مختلف داره هرکدوم رو به نوبت برزید داخل پوشه \Documents\Command and Conquer Generals Zero Hour Data". و تست کنید که کدومشون برای سیستم شما جواب میده  !
دریافتحجم: 2.38 کیلوبایت 
 
سلام
 
در مورد حضرت نوح داشتم فکر میکردم. خودم رو گفتم بزارم اون زمان و تصور کنم چجوری بوده. 
 
فکر کنیم تو همین شهر خودمون، یک نفر بلند میشه میگه که من از خدا شنیدم که باید یک کشتی بسازم. اونم وسط یه دشت. یک اتفاق آخر الزمانی قراره بیفته و تنها راه نجات این کشتی خواهد بود.
و میره شروع میکنه به ساختن کشتی. 
 
من و شمای الان حال حاضر بودیم میرفتیم کمکش؟
 
بعد جالب تر این که به مدت 40 سال هم این اتفاق نمی افته و بعد 40! سال یه سیل میاد. پسر نوح دقیقا چه
دفعات قبل برام مهم نبود بمیرم یا نمیرم، امشب ولی ترسیدم... چون چندوقته یه امیدی به آینده دارم، و یسری چیز جدید برای از دست دادن... همین وضعیت رو تا پارسال ضعف صداش می‌کردم!
پ.ن|
یه استکان آب گذاشتم کنارم، هی داره موج ریز میخوره... پس لرزه چقدر زشته! اه. 
سلام مهربونم 
از دیروز بدجوری دلم گرفته هرچقدر هم که فکر میکنم تا دلیلشو بفهمم متوجهش نمیشم راستش رو بخواید حس میکنم دلتنگ شما هستم خیلیی زیاد دلم یه حال خووب میخواد با شما یه خلوت قشنگگگگ پر از حس بودن شما و آروم شدن روحم و لبریز شدنش از عشق شما چقد خوبه بودنتون هییچ آرامشی تو دنیا جای آرامش حضورتونو نمیتونه بگیره ، همه آرامشای دنیا زیباییای خودشونو دارن و هر کدومشون برای نزدیکتر شدن به شما جایگاه خودشو داره مهربونم ممنونم بابت همه قشنگیه
توی خوابم نگاهش می‌کردم. وسایل‌م رو مرتب می‌کردم و نگاهش می‌کردم. می‌خواستم چیزی بهش بگم. همه می‌دیدن چه اخمم رفته توی هم و اشاره می‌کردن که نگو، زشته. مهمونه. شاید خودش یادش رفته، یادآوری نکن...
نگاهش کردم. نشسته بود مبل کنار در تراس. توی شلوغی داشت به چیزی که شنیده بود یا شاید خودش تعریف کرده بود، می‌خندید.
از دهنم پرید. پرسیدم "می‌دونی بعدش چی می‌شه؟"
جمله و نیم جمله‌های بعدی یکباره سر ریز شدن. "... می‌دونی بیدار که بشم، تو نیستی؟"
[از جای
بابا یه سری پادکست گوش می‌ده جدیدا که شاهنامه‌خوانی‌ان. چون زیاد توی ماشینه، اینا رو گوش می‌ده تو راه که حوصله‌ش سر نره. کلا خیلی چیز خوبیه، آقاهه می‌خونه شعرا رو و توضیح می‌ده درموردشون. تسلطش خیلی خیلی بالاست، درمورد همه کلمه‌ها، داستانا و تاریخچه‌ها کلا خیلی می‌دونه.اون روز تو ماشین داشتیم یکی از قسمتای این رو گوش می‌کردیم که داشت درمورد تصحیح شاهنامه و جمع‌آوری‌ش و اینا حرف می‌زد. مثلا باید همه نسخه‌های موجود شاهنامه رو بردار
سلام
یکی از همخونه قبلیام که همچنان باهاش رابطه دارم، میخواست بره خونشون به مدت دو هفته. اخیرا یه گربه گرفته و باید پیش یکی میزاشتش برای این مدت و چون میدونست من خیلی گربه دوست دارم، به من پیام داد و منم که مگه میشه نه بگم به گربه
اینجوریاس که به مدت 2 هفته ای گربه داری دارم میکنم. 
-----------
یه جلوه هایی از بچه داشتن رو به آدم نشون میده بنظرم. البته من که نداشتم فعلا ولی خب این که تو یه شب 10 بار بیدار بشی بخاطر یه صدایی که این درست کرده رو زیاد شنیدم
خیلی ناناحنم و هی میخوام به روی خودم نیارم و بگم بابا چیزی نشده که،باطری تلفنم رو به اتمام اما باید یه چیزایی رو بنویسیم اول صبح،دانشگاه فنی حرفه ایه شهرم درحال ساخته و خوب به نظر میاد،نمیفهمم چرا باید اینقدر بدشانس باشم که رشته ای که میخوام رو نداره،تبدیل شدم به یه ادم پیگیر کَنه کلاسای ccna رو مرکز استان توی دانشگاه رایگان برگزار میکنن اما پیش زمینه ش  + network دیگه خودتون تا تهش رو برید که تو مغزم چی میگذره و چی میخوام.بابِ لعنتیه لعنتی مدام ی
مدت طولانی ای بود که دانشگتاه ها از وضعیت سیاسی خارج شده بودند. خیلیا می گفتند که از این جوونا دیگه مباحث سیاسی در نمیاد. برای من همیشه عجیب بود ولی جالبه که باز هم دانشگاه ها هسته اعتراضات شده اند.
 
امیدوارم به زودی روزهای شاد را هم تجربه کنیم و از این شرایط غم بار خارج شویم.
علی اومده میگه مامان میدونی من بزرگ بشم میخوام چیکاره بشم؟میگم: نه. دوست داری چه کاره بشی؟
میگه: من میخوام شهید بشم!
+ : خب شهید که شغل نیست.
- : مدافع حرم که شغل هست. میرم مدافع حرم میشم. ((((((((((((((((((((((((((:
جالبه واسم من همچین حرفایی باهاش نزدم نمیدونم اینا رو از کجا شنیده 
فقط میدونم که عاشقشونم ((((((((((:
این روزها دارم  تمام وسایلمو مرتب می کنم و چیزهایی رو که نیاز ندارم و یا دیگه قابل استفاده نیستن، دور میندازم؛ این کارِ به ظاهر کوچیک اثرات بزرگتری داره برام و بهم حس رهایی و آرامش می بخشه. این روزها احساس آرامش بیشتری دارم و این رو واقعا مربوط به همین کارِ به ظاهر کوچیک می دونم! چون الان شاید تمام داراییم تو یک بسته کارتنِ متوسط جا بشه؛ البته جدای از لباس ها که شاید اونم اگه جمع و جور بکنم بشه یه کارتن دیگه! و خب الان حس می کنم هر کدومشون رو کا
مدت طولانی ای بود که دانشگاه ها از وضعیت سیاسی خارج شده بودند. خیلیا می گفتند که از این جوونا دیگه مباحث سیاسی در نمیاد. برای من همیشه عجیب بود ولی جالبه که باز هم دانشگاه ها هسته اعتراضات شده اند.
 
امیدوارم به زودی روزهای شاد را هم تجربه کنیم و از این شرایط غم بار خارج شویم.
دلیلش pms ئه.
تازگیا زیاد درگیرش میشم! 
قبلا من عین خیالم نبود داره شروع میشه یا تموم میشه!
ولی تازگیا زیاد منو میبره توی خودم.
امروز انقدر حواسم به حرف زدن های توی ذهنم بود که هرجا میخواستم حرص بخورم دیگه جمله رو ادامه نمیدادم و میگفتم من تنها نیستم و خدا هست و نمیذاره من از مراد دلم دور بمونم.
چرا اسکرچر گربه لازمه و چی کار باید بکنیم که گربه‌ها دست از کندن و ناخن کشیدن به وسایل خونه بردارن؟
خب باید بگم گربه ها موجوداتی شکارچی هستن و ناخن کشیدن یا اسکرچ کردن (Scratching) برای اون ها شیوه‌ای غریزی برای تیز کردن ناخن‌ها، تعیین قلمرو و آماده شدن برای شکار است.
گربه‌های خانگی اگرچه دیگه اهل شکار نیستن وغذاشون رو به صورت حاضر و  آماده می‌خورن، اما هنوز این عادت غریزی رو دارن و اگه اسکرچر خوب براشون تهیه نکنیم ممکنه رو وسایل خونه مثل مبل،
یه صدایی جدیداً داره خودنمایی میکنه تو گوشم.
صدا که همیشه تو کله ام بود، زیادم بود اما تاثیرگذار نبود! یعنی یجورایی حرف هیچکدومشون "برو" نداشت.
اما یه جدید پیدا شده، جالبه. به خودم میام میبینم دارم به حرفش گوش میکنم! من؟ آره!
ادامه مطلب
جالبه وقتی سراغ یه نفر که با هاش قطع ارتباطیم مریریم و چکش میکنیم. دو تا اتفاق رخ میده احتمالا 
اول اینکه ما حرص میخوریم‌ 
چرا؟
چون که ما داریم به اون فرد طبق قانون بازی های روانشناسی اپتیاز میدیم و اون پاسخی نمیده احتمالا چون اصلا ما رو نمیشناسه.
دو اینکه یاد اتفاقات گذشته ممکنه عصبیتون کنه.
بهر حال به قول دکتر چاووشی زندگی پر از ابهامه.
مهم اینه که خودتون رو باهاش تطبیق بدین.
انعطاف پذیر باشین
نمیدونم از کجا باید شروع کنم! 
 
واژه ها ذهنم و پر کردن و درهم پرهم ریختن توی کاسه مغزم و نمیتونم چندتای ناقابلشو جدا کنم و بچینم کنار هم تا بتونم امروزم و توصیف کنم.
 
بخش اطفال برخلاف قشنگی درو دیوارش خیلی زشته، خیلی زشت
فرشته های کوچولویی که به گناه ناکرده گرفتار درد شدن... از امیر عباس کوچولو شش ماه که زیر یه حجم بی رحم از دستگاه بود تا یسنا هفت ساله که طعم زندگی و نچشیده پیوند قلب کرده و حالام مشکل جدید ریه هاش..
 
دختری که بی پدر شد و زجه هاش
خیلی فکر کردم در مورد ازدواج و اینکه چه چیزی میتونه من رو مطمئن کنه از طرف مقابلم که واقعا خانواده اش میخوان دخترش زندگی کنه و اینکه چقدر مذهبی هستن و اینکه چقدر عنصر تفکر توی خانواده مهم تلقی میشه ...
و اینکه اصن چنان که می نماین هستن؟؟!
پس از سال ها جستجو و پرسش به این رسیدم ... اگه میخوای کسی رو بشناسی ببین چقدر مهریه اش هست؟؟! ببین واقعا خانواده اش چی میگه؟؟! 
چرا اینقدر امار طلاق توی  خانواده های مذهبی زیاد شده؟!
خب معلومه چون مذهبی نیستن چون

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها